کارشان روز و شب، گرما و سرما، باد و بوران نمیشناسد. حتی در زمان آلودگی هوا یا ویروس مرگبار کرونا به تنها چیزی که فکر میکنند، خدمت به مردم و روانسازی ترافیک است.
محل کارشان متفاوت است؛ از بزرگراه و آزادراه گرفته تا جاده و کوه و دشت، مراقب هستند تا حادثهای رخ ندهد و سرنشینان خودروها صحیح و سالم به مقصد برسند. در همه لحظههایی که ما کنار خانوادهمان درحال سپریکردن لحظههای شاد هستیم، آنها مشغول انجام مأموریت هستند.
آنها پدران و همسرانی هستند که این حرفه، بخش مهمی از زندگیشان را دربرمیگیرد؛ به همین دلیل گاهی ایفای کامل نقشهایشان در خانواده دشوار میشود. تولد حضرت علی (ع) و مناسبت روز مرد، بهانهای شد تا با مأموران پلیسراه مشهد-نیشابور گفتگو کنیم.
آخرین سال کاری سرهنگ «اکبر کلمات» است و سال آینده بازنشسته میشود. از همان ابتدای ورود به نیروی انتظامی و طیکردن دانشکده افسری در پلیسراه مشغول خدمت شده است. همین موضوع سبب شده است او کولهباری از تجربه و پختگی داشته باشد.
لابهلای صحبتهایش به حوادث تلخ و شیرینی که در این سالها با آنها روبهرو شده است، اشاره میکند؛ حوادثی که اگر بخواهیم علت آنها را بررسی و ریشهیابی کنیم در دو عبارت خلاصه میشود «بیاحتیاطی راننده» و «شتابکردن».
کلمات میگوید: نوبتهای کاری ما بسته به نوع فعالیتی که داریم، متفاوت است و تا هر زمان که احساس کنیم به حضورمان نیاز است در محل خدمتمان میمانیم. اما بهطورکلی شیفتهای کاریمان ۲۴ ساعت و دوازدهساعت و هشتساعت است که بستگی به شرایط کاری دارد.
آنچه مسلم است آنها بیشتر در محل خدمت حضور دارند تا در منزل. این موضوع را کلمات میگوید و ادامه میدهد: هیچوقت لحظه تحویل سال در کنار خانوادهام نبودهام. بهخاطر ندارد که توانسته باشد در روزهای مناسبتی مانند روز پدر درکنار پدرش باشد.
هیچوقت لحظه تحویل سال در کنار خانوادهام نبودهام
او با بیان اینکه همواره قدردان زحمتهای پدرش است، میگوید: نهتنها نتوانستهام روز پدر و مادر درکنار آنها باشم، بلکه تعطیلات عید نوروز نیز همیشه دوازده یا سیزدهم فروردین آن هم در حد چندساعت به دیدن پدر و مادرم میروم. همسر و فرزندانم به این موضوع و نبود من در این اعیاد عادت کردهاند، اما والدینم دوست دارند من هم مثل دیگر فرزندانشان بهموقع به آنها سر بزنم.
او باتوجه به مأموریتهایی که داشته است، کمتر توانسته در دیدوبازدیدها و حتی مراسم ازدواج نزدیکانش حضور داشته باشد.
آنها پذیرفتهاند شغلی انتخاب کردهاند که تعطیلی ندارد؛ بههمیندلیل در زمانهایی که همه به مسافرت میروند، اوج کاری مأموران پلیس راه حساب میشود و در آن زمان مشغول خدمت هستند. همین موضوع سبب شده است نتوانند همراه خانوادهشان به مسافرت یا تفریح بروند. بدون شک این موضوع گاهی همسر و فرزندانشان را آزرده میکند.
کلمات اینطور حرفش را ادامه میدهد: در ۲۴ سال زندگی مشترکم همواره همسرم یار و یاورم بوده است. تازه از دانشکده افسری فارغالتحصیل شده بودم که ازدواج کردم. همسرم فرهنگی است و برایش کارم را توضیح دادم. الحق که در این سالها نیز همه سختیها و مسئولیتها را به دوش کشیده است.
کلمات میگوید: بهخاطر شغلم کمتر در خانه و کنار دو فرزندم حضور داشتهام. بهعنوان یک پدر دوست داشتم که زمان بیشتری را برای فرزندانم بگذارم. اما همسرم مسئولیت بزرگ تربیت فرزندان و رسیدگی به آنها را به عهده گرفته است. البته در زمانهایی که فراغتی داشتم، تلاش کردم که نبودنم را جبرانم کنم. در تمام لحظههایی که در مأموریت هستم، به آنها و آیندهشان فکر میکنم. پسر و دخترم درحال تحصیل هستند. همواره تلاش کردهام که بتوانم رفاه و امنیت آنها را فراهم کنم.
کلمات همواره در طول خدمتش اولویت را به کارش داده و به فرزندانش تابستانهای زیادی بدهکار است. او میخواهد بعداز بازنشستگی بیشتر درکنار فرزندانش باشد و با آنها وقت بگذراند و همه آن روزها را جبران کند.
یکی از لحظههایی که نهتنها کلمات، که همه ما دوست داریم درکنار اعضای خانواده باشیم، سر سفره افطار و سحر است. کلمات گاهی آنقدر مشغله کاری داشته است که نمیتوانسته در ماه رمضان هم درکنار خانواده باشد؛ «همیشه در ماه رمضان، افطارها را درکنار همکاران بودم.
یک سال، همسرم و فرزندانم گفتند اگر افطارها به خانه نروم، آنها هم روزهشان را باز نمیکنند. بههمیندلیل بعداز اذان، چندلقمهای میخوردم و سریع به خانه میرفتم تا درکنارشان سر سفره باشم. در این سالها کمتر درکنار خانوادهام حضور داشتهام و از این بابت به آنها اجحاف کردهام. از این موضوع ناراحتم و امیدوارم بتوانم بعداز بازنشستگیام آن را جبران کنم.»
کارشان با استرس عجین شده است. آنها از اولین تیمهایی هستند که بعداز وقوع حادثه سر صحنه حاضر میشوند. ازآنجاییکه سرعت خودروها در جادهها و بزرگراهها بیشتر است، عمق و شدت حادثه هم بیشتر است. گاهی حوادث آنقدر دلخراش است که تا مدتها در حافظهشان میماند و خواب و آرامش را از آنها میگیرد.
امیدوارم بعداز بازنشستگیام بتوانم کمبودها را برای خانوادهام جبران کنم
این گوشهای از سختیهای کارشان است، درست مانند حادثهای که بیستسال قبل در جاده رخ داد و او بهعنوان افسر کارشناس در محل حاضر شد. کلمات تعریف میکند: اتوبوس با یدککش سنگ معدن تصادف کرده بود. سرنشینان اتوبوس بعد از برخورد با یدککش به کف جاده افتاده بودند و کامیون دیگری از روی آنها رد شده بود. فقط دونفر در این حادثه جان سالم به در بردند و ۴۵ نفر فوت کردند.
حالا هم که این حادثه را برایمان تعریف میکند، منقلب میشود و لحظاتی طول میکشد تا بتواند صحبتش را ادامه دهد.
معنای «پیرشدن در یک شغل» را میتوان با نگاه به صورت سرهنگکلمات متوجه شد. با آنکه هنوز پنجاه سالش نشده، به قول خودش غم هموطنان و سختی کار، گرد پیری را روی سر و صورتش نشانده است. او میگوید: با آنکه کارمان استرس زیادی دارد، تلاش میکنم هنگامیکه وارد خانه میشوم، این استرس را به همسر و فرزندانم منتقل نکنم.
حسین بهزادی یازدهسال از خدمتش در پلیسراه میگذرد. او پدر دو پسر سهساله و یکساله است. شیرینزبانیهای فرزندانش دلیل لبخندش هنگام سختیهای کارش است و میگوید: پدرشدن حس زیبایی است و تازمانیکه پدر نشده بودم، آن را درک نمیکردم. گاهی که در محل خدمتم هستم، به فرزندانم فکر میکنم و برای آیندهشان برنامه میریزم. تلاش میکنم روزهای تولدشان حتی شده با مرخصی ساعتی در کنارشان باشم تا خاطره خوبی برایشان رقم بزنم.
او سالهاست که نتوانسته است در مناسبتهایی مانند روز پدر درکنار پدرش باشد و میگوید: پدر و مادر و همسرم این موضوع را درک کردهاند که در مناسبتها نمیتوانم کنارشان باشم، اما هرچه باشد مطمئنم پدر و مادرم توقع دارند من هم مثل دیگر فرزندان درکنارشان باشم. هرچند به اقتضای شغلمان اغلب نتوانستهام روز مرد در کنار خانواده باشم، همسرم سعی کرده است با گرفتن هدیه و فراهمکردن محیطی شاد، خاطره خوبی برایم رقم بزند.
بهزادی در جایگاه فرزند، خودش را مدیون زحمتهای پدرش میداند و میگوید: در روزی مثل روز پدر تماس تلفنی میگیرم و این روز را به او تبریک میگویم. با یک یا دو روز فاصله و در اولین فرصتی که دست بدهد، بهسراغ پدر و مادرم میروم. دوست دارم به پدرم بگویم که قدردان و مدیون زحمتهایش هستم، اما امیدوارم آنها و همسر و فرزندانم این موضوع را درک کنند که کارمان اهمیت دارد.
پدر حسین آقا از اینکه او به زائران امامرضا (ع) خدمت میکند، خوشحال است و میگوید که خدمترسانی به زائر ضروریتر است. خود بهزادی هم بزرگترین افتخار کاریاش را خدمت به زائران امامرضا (ع) میداند و اولویت را کار و خدمت به هموطنانش عنوان میکند و میگوید: بسیاری از همکاران ما در شهرهای دیگر آرزو دارند که به مشهد منتقل شوند و به زائر امامرضا (ع) خدمت کنند. او روزهایش را با سلامدادن به امام مهربانیها شروع میکند و از خدا و امامرضا (ع) میخواهد که توفیق گرهگشایی از کار زائر و مجاور را داشته باشد.
خاطرههای بسیاری از خدمترسانیاش به زائران دارد، اما یکی از آنها گوشه ذهنش پررنگتر است. بهزادی برایمان اینگونه نقل میکند: دو سال قبل، روز شهادت امامرضا (ع) خودرویی بهدلیل تخلفی که داشت، ازسوی همکارانم متوقف شده بود.
آن خانواده که از تهران آمده بودند، تلاش میکردند که زودتر خود را برای مراسم عزاداری به حرم رضوی برسانند. بههمیندلیل همه تلاشم را کردم و پیگیر کارهایشان بودم تا زودتر مراحل اداری را طی کنند و بتوانند به زیارتشان برسند. برای اینکه خاطره خوبی از مشهد و پلیسراه داشته باشند، هماهنگ کردم تا نزدیک حرم رضوی اسکان پیدا کنند.
سجاد قربانزاده یکی دیگر از درجهدارانی است که در پلیسراه مشهد-نیشابور به خدمترسانی به زائر و مجاور مشغول است. او هفتادروز است که صاحب یک دختر شده و امسال با بودن دخترش که بهترین هدیه برای او محسوب میشود، روز پدر برایش رنگی دیگر دارد.
او میگوید: قبل از اینکه صاحب فرزند شوم، به این موضوع فکر کرده بودم که چطور خلأ نبودنم را پر کنم. میخواهم فرزندم از پدرش بهعنوان یک پلیس وظیفهشناس و پدری که همیشه در لحظههای مهم زندگی فرزندش حضور داشته است، یاد کند. خوشبختانه همسری همراه دارم و سختی کارم را درک میکند و صبورانه نبودنم را تحمل میکند که به این دلیل قدردان او هستم.
تلاش میکنم از همان زمانهای حداقلی برای بودن با فرزندم استفاده کنم
او تکپسر خانوادهاش است و این کمی مسئولیتش را سختتر میکند. قربانزاده میگوید: در این مدت، والدینم عادت کردهاند که در لحظههایی مانند تولد، اعیاد و عزاداریها درکنارشان نباشم. برای اینکه نبودنم جبران شود، چند روز قبل یا چند روز بعد از هر مناسبت به دیدن پدر و مادرم میروم.
قربانزاده شوق خدمت به نظام را داشته و علاقهاش سبب شده است در این شغل مشغول به کار شود. او درباره واردشدنش به پلیسراه برایمان توضیح میدهد: بسیجی فعال بودم و در دوران دانشجویی یک سال به عنوان پلیس افتخاری در شهرستان خدمت کردم. آنجا بود که علاقهام بیشتر شد و متوجه شدم انتخابی که داشتهام درست بوده است. حالا هم کارم برایم اولویت دارد.
ازدواج قربانزاده مصادف با روزهای اول خدمتش در پلیسراه مشهد- نیشابور بود. از آن روز هم خاطره خوبی در ذهن دارد و اینگونه برایمان نقل میکند: تازه به این پاسگاه منتقل شده بودم. از طرفی نیمهشعبان بود و صددرصد آمادهباش بودیم.
قول و قرارهایی برای روز عقد گذاشته بودیم. دلشوره داشتم که چطور در این روزهای پرکار موضوع را با فرمانده مطرح کنم. هنگامیکه موضوع را با او درمیان گذاشتم، تبریک گفت و همکاری کرد تا بتوانم به مرخصی بروم.
ششسال از خدمتش در پلیسراه میگذرد و معتقد است خدمت به هموطن چه زائر و چه مجاور و گرهگشایی از کارشان بهترین خاطره شغلشان است. قربانزاده ادامه میدهد: به نظرم این توفیقی است که خداوند به ما داده است تا گرهگشای کار مردم باشیم و آنها را با لبخند روانه کنیم.
او میداند که نمیتواند مانند دیگر پدران همیشه همراه فرزندش باشد و بیشتر کارهای او را باید به مادرش بسپارد، اما میگوید: تلاش میکنم مانند دیگر دوستانم از همان زمانهای حداقلی برای بودن با فرزندم استفاده کنم.
* این گزارش سهشنبه ۳ بهمنماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۵۳ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.